چند پيش بيني محتمل درمورد آينده بيداري اسلامي


 

نویسنده : احمدرضا هدایتی




 
تحولات رخ داده در این سال ها و بخصوص ماه های اخیر، چنان سریع و درعین حال شگرف می نمود که به یکباره نظر انبوهی از تحلیلگران سیاسی و غیرسیاسی را به سوی خود جلب و تحلیل های متفاوتی را از تغییرات مذکور ارائه کرد. درحالی که گروهی رخدادهای موردنظر را ناگهانی و غیرمنتظره تلقی می کردند، متقابلا گروهی دیگر، این تحولات را نتیجه بدیهی بی عدالتی و رفتار غیرانسانی کشورهای سلطه گر و رژیم های دیکتاتوری در جهان می دانستند و اگرچه بعضا قادر نبودند که زمان رخداد، گستره جغرافیایی و میزان تغییرات را به طور دقیق پیش بینی کنند، اما تردیدی در وقوع و بروز آن نداشتند.
اما با فراگیرشدن تدریجی بیداری اسلامی و انقلاب های رخ داده درسطح جهان، اینک این سؤال ها مطرح است که؛ آیا به راستی می توان حد مرز و پایانی قطعی برای این تحولات متصورشد؟ آیا نظام استکباری می تواند بار دیگر امواج خروشان این دریای متلاطم را کنترل و بر آن مدیریت کند؟ آیا دامنه این تحولات محدود به همین اندازه بوده و دیگران می توانند نتایج آن را تغییر داده و به نفع خود مصادره کنند؟
حال این سؤال مطرح خواهدشد که مهم ترین تحولات آینده جهان معاصر کدامند؟

نابودی رژیم اشغالگر قدس
 

دراین میان شاید بتوان از احتمال تغییرات اساسی در ساختار و ماهیت وجودی رژیم صهیونیستی به عنوان یکی از بزرگ ترین این تحولات نام برد، تحولاتی که تداوم حیات این رژیم جعلی را به چالش کشیده و به یاری خدا روند نابودی آن را تسریع خواهدکرد.
شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که علاوه بر هزاران تهدید و مشکل قبلی مطرح برای رژیم خودساخته اسراییل، اینک بحران هویت، آشکارا و به طور جدی تداوم حیات این رژیم برای تحقق سرزمین یهودی از نیل تا فرات را ممکن ساخته است، رژیمی که با توسل به هزاران ترفند، تمام تلاش خود را به کار برد تا با جذب و کوچاندن معدود صهیونیست های متعصب و پراکنده در سطح جهان، کشوری مجعول را بنا کند، هم اکنون چنان از اصول اعتقادی دین یهود فاصله گرفته و در بحران بی هویتی ناشی از بی دینی و تنوع قومیت ها و نژادهای متفاوت گرفتارشده که خود به معضلی جدی و جدید در داخل تبدیل شده است.
اینک شواهد نشان می دهد که پس از سالها حضور تجاوزکارانه این رژیم در سرزمین فلسطین، اصول و مبانی شیطانی این فرقه ضاله نتوانسته است بر گرایش های قومیتی و سرزمینی افراد حاضر در آن که از اقصی نقاط دنیا گردهم آمده اند غلبه کند. به رغم شعارهای فریبکارانه، تبعیض نژادی و ایجاد طبقات برتر در واگذاری مناصب دولتی و توزیع تسهیلات و امکانات و همچنین اختلاف نظرهای شدید سیاسیون و حاکمان این رژیم، براین اوضاع آشفته دامن زده و برنامه های تدوین شده حول محور مبانی فرقه ای و حزبی که برای مسخ افکار و تربیت انسان هایی کاملا مطیع و گوش به فرمان اجرا شده نیز نتوانسته است از سهم خواهی طیف های مختلف ممانعت به عمل آورد.
از سوی دیگر همزمان با مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوان داخلی، انعکاس ابعاد مختلف رفتارهای خشونت بار صهیونیست ها برعلیه مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین از یکسو و نزدیک شدن دامنه امواج نهضت بیداری اسلامی به نقاط مرزی این کشور جعلی، از سوی دیگر، چنان وحشتی را در دل ساکنین غاصب و فریب خورده آن ایجاد کرده است که نه تنها مهاجرت معکوس را تشدید کرده بلکه حتی مدافعان غربی و شرقی و سازشکاران و حامیان منطقه ای آنها را نیز نگران کرده و باعث شده تا برای در امان ماندن از آثار مخرب این امواج خروشان، تاحدممکن خود را از مواجهه با آن دور کنند و همین مسئله باعث شده تا مظلوم نمایی های رژیم اشغالگرقدس نیز کارایی خود را از دست داده و ماهیت واقعی این رژیم را هر روز بیش از پیش نزد مردم دنیا برملا شود.
مجموعه این عوامل و دهها عامل پنهان و آشکار دیگر کافی است تا به رغم اصلاحات ظاهری که احتمالا به زودی از سوی دولت اسراییل برای همراهی مجدد ساکنین غاصب فلسطین اشغالی و فریب افکار عمومی جهان انجام خواهدشد، حداقل انزوای شدید رژیم صهیونیستی در جریان یک همراهی گسترده درسطح دنیا و با یک اتحاد فراگیر در جهان اسلام (حتی در حد بروز جنگی مانند جنگ شش روزه اعراب و اسراییل)، به یکی از پیش بینی های قریب الوقوع مبدل شود.
طبیعی است که در این فرآیند، بروز هرگونه عمل جنایتکارانه توسط رژیم ضدبشری اسراییل برای برون رفت از این اوضاع آشفته، دور از انتظار نخواهدبود؛ اما بی تردید هر اقدامی برای رهایی از غرق شدن در گردابی خودساخته نتیجه بخش نبوده و تنها، اجماع جهانی برای محکومیت و منزوی ساختن این رژیم موثر واقع خواهدشد.

فراگیری موج بیداری اسلامی
 

اگرچه غرب و بخصوص آمریکا به دنبال از دست دادن سرسپردگی حاکمان دیکتاتوری همچون بن علی، مبارک، علی عبدالله صالح، قذافی و دیگر کسانی که آخرین روزهای حکومت خود را طی می کنند، تمام تلاش خود را برای تجهیز و حفظ رژیم های حکومتی اعراب و بخصوص آل سعود به عنوان آخرین و به ظاهر مطمئن ترین پایگاه موجود خود در منطقه بکار برده اند، اما وجود تبعیض در رفتار و عملکرد چند ده ساله حاکمان این کشورها و جانبداری و همراهی علنی آنان با دولت های فاسد غربی، بویژه دولت های آمریکا و اسرائیل که همواره به عنوان اصلی ترین دشمنان مسلمانان مطرح بوده اند از یک سو و گستردگی فساد در تار و پود نظام حکومتی آنها از سوی دیگر، شرایطی را بوجود آورده که نه تنها تغییر در ساختار سیاسی و اجتماعی این کشورها را اجتناب ناپذیر و قطعی کرده، بلکه تداوم آن می تواند به سرنگونی کامل تمام حکومت های دیکتاتور فعلی منجر گردد.
در این میان شاید دولتمردان عربستان با اتکاء به ثروت های بادآورده و حمایت های مصلحت طلبانه غرب، خود را از بروز چنین حوادثی مصون بدانند، اما در مورد این کشور علاوه بر مشکلات فوق باید به نارضایتی های مردم ناشی از خفقان حاکم بر جامعه شیعیان و حتی سنی های غیر وهابی، آثار سوء دخالت های چندساله حکام در امور دیگر کشورهای منطقه و نقش طولانی وهابیون افراطی برای تسلط بر ارکان حکومتی و تاثیر حضور آنان بر تشدید بحران هایی که به مثابه آتش زیر خاکستر، آماده اشتعال است نیز اشاره کرد.
بنابراین پیامدها و آثار رو به گسترش موج بیداری اسلامی حکایت از آن دارد که در صورت تداوم این وضعیت در کشورهای درگیر، نه تنها تسلیحات و تجهیزاتی که برای حفظ تاج و تخت آنها در اختیارشان قرار گرفته کارساز نخواهد بود بلکه حمایت های سیاسی و مشورتی اروپا و آمریکا نیز، نتیجه ای برای نجات آنها از موج عدالت خواهی و آتش خشم ملت های انقلابی دربرنخواهد داشت و چه بسا همین اقدامات با تاثیرگذاری بر چرخه تحولات بتواند به ابزاری برای سرعت بخشیدن به مبارزه علیه خود آنها و اربابانشان تبدیل و حکومتی مانند آل سعود را با شدت بیشتری سرنگون کند.

تاثیر انقلاب های مردمی
 

با اینکه برای اکثر مردم جوامع غربی تصور وجود نظامی کارآمدتر از نظام های سرمایه داری دور از ذهن به نظر می رسید و اگر چه در حال حاضر موج بیداری محرومین و کسانی که مورد بی عدالتی و تحت ظلم و ستم قرار گرفته اند به برخی از کشورهای خاص محدود می شود، اما قطعا با آشکارشدن دستاوردهای مثبت تحولات جاری در سطح دنیا، دامنه این امواج به سایر نقاط جهان نیز گسترش خواهد یافت و همان گونه که مقام معظم رهبری(دامه) نیز پیش بینی کردند، نه تنها خاورمیانه و آفریقا، بلکه اروپا و نیز از نتایج بیداری و قهر انقلابی ملت های تحت ستم در امان نخواهند بود.
غالباً ارتباط دولت های سلطه گر و سلطه پذیر، محدود به روابط بین حاکمان بوده و از پایگاه و جایگاه مردم بی بهره است؛ به همین دلیل شاید در گذشته دولت های استکباری توانسته باشند در تعاملات سیاسی، اقتصادی و یا نظامی با سایر دولت های سرسپرده، منافع و موقعیت خود را حفظ کنند، اما از آنجا که حضور آنها در نقاط مختلف جهان همواره با جنگ افروزی و حمایت از دولت های غربگرا و دیکتاتور برای چپاول و غارت منابع و امکانات این کشورها و تحمیل و ترویج فرهنگ منحط غربی همراه بوده است، این حضور نمی تواند در دراز مدت با ثبات و پایدار باشد.
این عملکرد وضعیتی را ایجاد کرده که علاوه بر مردم کشورهای مستضعف و محروم اقصی نقاط دنیا، مردم کشورهای غربی و اروپایی نیز با تأسی از فریاد عدالت طلبی مردم سایر کشورها، از ظلم و ستمی که سال ها از سوی حاکمان بر آنها روا داشته شده ، به خشم آمده و نابودی و تغییر حکومت های خود را فریاد بزنند.
به این ترتیب، احتمال فراگیر شدن بیداری عموم ملت های تحت ستم در مخالفت با استثمار و استکبار و نظام سست و در عین حال پرزرق و برق و فریبکارانه سرمایه داری در سراسر دنیا و تبدیل این حرکت مردمی و خودجوش به یک نهضت جهانی و عمومی، سخن گزافی نخواهد بود، اگرچه در مورد کشورهایی که فاقد شرایط لازم از جمله وحدت رهبری در انقلاب باشند، احتمال تداوم حرکت های قهر آمیز در قالب جنگ های داخلی نیز وجود دارد.

منزوی شدن دنیای غرب
 

معرفی اکثر کشورهای اروپایی و بویژه آمریکا به عنوان مقروض ترین کشورهای دنیا، سقوط ارزش دلار در برابر سایر ارزهای رایج، سقوط ارزش سهام شرکت ها و کاهش معاملات بازار بورس در کشورهای غربی، ورشکستگی ده ها بانک و تعطیلی صدها کمپانی اروپایی و آمریکایی، افزایش هزینه ها و کاهش شدید نقدینگی آمریکا و غرب، افزایش نرخ بیکاری در این کشورها و... شواهدی هستند که به روایت تحلیلگران بین المللی، امکان فروپاشی قریب الوقوع نظام سرمایه داری را در آینده ای نه چندان دور محتمل ساخته است.
صرف نظر از اطلاعات و آمار مورد اشاره، تسلط بی چون و چرای صهیونیست ها بر ارکان نظام حکومتی غرب و بخصوص آمریکا و کارکردهای اقلیت نگرانه و ظالمانه نظام سرمایه داری که منجر به پیدایش نظام برده داری نوین و ایجاد یک طبقه محدود فوق العاده متمول و ثروتمند و متقابلا اکثریتی برخوردار از درآمد و امکاناتی محدود و نسبی و بعضاً درحد فقر در این کشورها گردید، باعث شده تا به تدریج نقاط ضعف آن برای مردم این ممالک و سایر جهانیان اثبات و با ایجاد تزلزل در پایه و اساس این نظام، شرایط برای طغیان جوامع غربی و متلاشی شدن غده چرکینی که سال ها راه تنفس ملت های مسخ شده و تحت استثمار این بخش از کره خاکی را سد کرده بود، فراهم شود.
امروزه سؤال مشترک شهروندان آمریکایی و اروپایی این است که؛ با چه منطقی و تا چه زمانی باید هزینه سیاست های جنگ افروزانه سردمداران و حضور غیرقانونی و غیرمنطقی ارتش های خود در نقاط مختلف دنیا را بپردازند؟ چه کسی به آنها اجازه داده تا برای فروش بیشتر تسلیحات و تأمین منافع صاحبان شرکت ها، شهروندان خود را قربانی کنند؟ چرا باید مالیات شهروندان اروپایی صرف برنامه های غیرانسانی رژیم غاصبی شود که حمایت از او، دستاوردی غیر از تصاحب مناصب کلیدی کشورهایشان و استثمار شهروندان درجه دو سه اروپایی و آمریکایی و تحمیل هزینه های سنگین و در نهایت کاهش محبوبیت غرب در نزد افکار عمومی جهان را برای آنها درپی نداشته باشد؟
اگرچه جنبه های مثبت قابل توجهی از زندگی مدرن را نیز می توان در این کشورها ملاحظه کرد، اما اینک مردم کشورهایی که همواره به دروغ سرزمینشان برای دیگران به عنوان الگویی نوین از تمدن و آزادی و مدینه فاضله ای عاری از هرگونه مشکل برای یک زندگی عادلانه و ایده آل معرفی می شد، به ناکارآمدی این نظام در ایجاد یک زندگی انسانی و مطلوب پی برده و به همین دلیل با هر بهانه ای تلاش می کنند تا نارضایتی خود را از انبوه تبعیض ها، نژادپرستی ها و فریب کاری های دولتمردان خود بروز دهند.
به همین دلیل و با گسترش دامنه بیداری مسلمانان و محرومین و مستضعفین جهان که روزبه روز بر شدت آن افزوده می شود، بتدریج امکان حضور غرب در خاورمیانه و سایر کشورهای جهان کاهش و شمارش معکوس برای انزوا و در نهایت فروپاشی نظام سلطه نیز رقم خواهد خورد.

جنگ سرد جدید بین غرب و شرق
 

آمریکائی ها که زمانی به دور از تبعات جنگ های جهانی، تمام تلاش خود را معطوف تسلط تدریجی بر جهان و اعمال نفوذ بر ساختار سیاسی و اجتماعی کشورهای مختلف در جهت کسب منافع نامشروع کرده و بخصوص در چند سال اخیر با اتکاء به ثروت های بادآورده و قدرت بی حد و حصر نظامی، خود را حاکم بلامنازع جهان دانسته و با وقاحت تمام دخالت در تمام امور بین المللی و حتی داخلی کشورها را حق خود می دانستند، اکنون به علت عوارض ناشی از مشکلات متعدد داخلی و خارجی، در وضعیتی قرار گرفته اند که دیگر قادر نیستند، به راحتی و با اتکاء به قدرت اقتصادی یا نظامی، نظرات خود را به رقبای استراتژیک و حتی کشورهایی که قبلاً مستعمره آنها به حساب می آمدند، تحمیل نمایند.
ضعف ساختار حکومتی، آشکار شدن ناکارآمدی نظام سرمایه داری، بروز مشکلات عظیم اقتصادی، تشدید بحران های اجتماعی، جنگ افروزی و آثار نامطلوب حضور آمریکا در نقاط مختلف جهان، از یک طرف و دخالت در امور مختلف کشورها، تحقیر ملت ها و تنزل شدید جایگاه بین المللی آمریکا در میان افکار عمومی جهان، تحریک و حمایت مستقیم و غیرمستقیم از مخالفان زیاده خواهی و تداوم رفتار مستکبرانه دولتمردان آمریکایی برای اعمال نفوذ بر تصمیم های بخش های مختلف سازمان ملل، بیداری ملت ها و دهها دلیل دیگر، از طرف دیگر سبب شده تا این کشور به تدریج موقعیت استراتژیک خود به عنوان یک شریک مطمئن برای حکومت های وابسته را از دست داده و واقعیت امکان تقابل در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی را بیش از پیش برای جهانیان و بخصوص رقبای قدر او فراهم کند.
هم اکنون رقبای شرقی آمریکا و همپیمانان او نیز بخوبی دریافته اند که معدود همراهی های صورت گرفته از سوی آمریکا و غرب در چالش های جهانی، تنها رفتاری کذب برای کسب فرصت های بهتر در جهت سلطه بیشتر بر جهان بوده و این وضعیت سبب شده تا بار دیگر زمینه ها برای احیاء مجدد جنگ سرد که سال ها بر روابط آمریکا و شوروی سابق حاکم بود، فراهم شود. اما آنچه درمورد آینده جهان معاصر قطعی به نظر می رسد این که، دنیا دیگر شاهد جهانی تک قطبی یا دو قطبی نخواهد بود.

منبع : روزنامه کیهان
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb